آفتاب نیوز:
سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین 1268 آغاز شد. در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس به آلمان، هلند، بلژیک و انگلیس رفت.
در اینجا می توانید گزیده ای از خاطرات وی در روز جمعه 21 ژوئیه 1268 (ذوالقاعده 1306 هجری قمری) مربوط به عبور پادشاه از ردیچ و اقامت وی در شفیلد را بخوانید:
امروز باید بریم شفیلد، بیدار شدیم، ناهار خوردیم… نشستیم تو کالسکه… رفتیم ایستگاه. [ایستگاه]رفتیم اسمش ردیچ… با گذر از جاهای قشنگ به یه شهر کوچیک رسیدیم که شبیه هیچ شهر دیگه ای نیست.. شهر فوق العاده ای بود، کوچه ها کوچیک و ظریفه، زندگی داره، شهر روی تپه و دارای چشم انداز تمیز. دره ها و تپه های سبز کوچکی را دیدیم، هر درختی مثل آسمان، و این همه دختر و زن زیبا که اندازه گیری نمی شد، چه زیبایی، موهای بیشترشان از پشت باز شده بود، مثل پری روی شانه هایشان افتاده بود. داستان، مثل این شهر و این زیبایی ها آنقدر جذاب هستند که می خواستیم اینجا بمانیم. مردم این شهر سوزن ساز هستند… بیشتر سوزن های دنیا از اینجا می آید… وقتی از این شهر کوچک رد می شدیم تشویق می کردند و ابراز خوشحالی می کردند… سوار قطار شفیلد شدیم.. .
حدود دو ساعت و نیم راه رفتیم و به شفیلد رسیدیم… آقا شهر و دوک نورفولک که مهمان ما هستند آماده پذیرایی از ما بودند… شهر شفیلد شهر عجیبی است، مانده است. . مثل جهنم، خانه های سیاه و سیاه، کاخ های سیاه، تنه درختان سیاه، آنقدر دود که هیچ آشپزخانه کثیفی در تهران این سیاهی نیست، بیشتر شهر کارخانه است، دودکش های بلند از هر طرف دیده می شود. ، دود به آسمان می رود، شهر در چاله است، دود روی شهر است، امروز هنوز مه گرفته است. و زنان و کودکان دست و صورتشان سیاه است…
به خانه دوک رفتیم که در کنار شهر بود… موقع شام، ولف بعد از شام در بالی این را زمزمه کرد. [رقص باله]بله باید بریم اونجا…خسته شدیم…گفتیم واقعا نمیخوایم بریم آقایون…بعد از یه مدت دیدیم مجدال دولا با سر خمیده اومده…میگن که مردم شهر یک ماه دوباره ما را آماده کرد، منتظر این است، باید برویم، مثل سگ بلند شدیم، زره و چهار آیینه پوشیدیم و سوار گاری شدیم. [شدیم]و رفتیم…